اکتبر 2010 هفتادودو ساله بودم و در روستایم در منطقه وست گوداواری زندگی میکردم. یک روز ناگهان دچار گلو درد شدیدی شدم و سرفه هایی که حتی با دارو هم رفع نشد.خیلی طول نکشید که هر سرفه ام با دردو سوزش شدید همراه شد. اوضاع وقتی بدتر شد که قورت دادن غذا هم برایم به شدت سخت شد. نیاز به معاینه پزشکی داشتم بنابراین به حیدر آباد سفر کردم. دکتری در حیدر آباد ملاقات کردم برایم آزمایش حنجره بینی ،پروسه ایی پزشکی که نمایی از داخل گلو را نشان می دهد، و پت اسکن نوشت. نتیجه اینکه تشخیص داده شد که به کارسینومای سوپراگلواتیک، بالاترین بخش حنجره، شده ام. به سختی می توانستم معنی این کلمات را درک کنم، بنابراین دکتر من را نشاند و برایم توضیح داد که کارسینوما یک نوع سرطان است که از بافت های مخاطی پوست به وجود می آید و یا از اعضای داخلی بدن. کارسینومای من در سمت چپ گلویم شکل گرفته بود. از شدت شوکه شدن سرگیجه گرفتم و نفسم بالا نمی آمد. همانطور که همه مان فکر می کنیم من هم به اشتباه سرطان را مساوی با مرگ فرض کردم. در صورت اعضای خانواده ام نیز می دیدم که همین فکر را کرده اند. ترسید ه بودم و با بیچارگی به این فکر می کردم که چند وقت دیگر زنده خواهم ماند؟
با این احوال وقتی به بیمارستان آپولو رفتم و با دکتر ویجی آناند ردی، سرپرست بیمارستان آپولو، ملاقات کردم برای اولین بار احساس امیدواری کردم. دکتر ردی که دکتری با تجربه وماهر بود نسبت به بهبودی ام کاملاً خوشبین بود و گفت تمام بیمارانی که در شرایط من هستند حداقل 80 درصد شانس درمان دارند. به پس گرفتن دوباره زندگی ام امیدوار شدم و تصیم گرفتم با بیماری ام مبارزه کنم و این اولین قدم برای درمان همه بیماران سرطانی است. دکتر برایم یک سری آزمایش نوشت. معاینه ام کرد و تمام آزمایشها را بررسی کرد. سپس گفت با در نظر گرفتن سن و سالم بهترین درمان برای من پرتو درمانی تحت هدایت تصویر برروی گردنم است که از طریق دستگاهی به نام شتاب دهنده خطی نووالیس تی اکس داخل بیمارستان انجام خواهد شد. دکتر ردی متذکر شد که در طول پرتو درمانی از هر نوع آسیب و زحمتی به گردنم دوری کنم. در طول پرتو درمانی شرایطم به طور پیوسته بهتر و بهتر می شد. در ابتدای کار به هیچ وجه قادر به بلعیدن غذا نبودم و فقط می توانستم مایعات بخورم امام بعد از گذشت ده جلسه قادر به خوردن غذاهای جامد نیز بودم. هر هفته پنج جلسه را پشت سر می گذاشتم و در طول این مدت با دکترها و کارکنان بیمارستان آپولو بسیار صمیمی شده بودم. آنها قلب مهربانی دارند و انسانهای خوبی هستند و با بیماران مثل اعضای خانواده شان رفتار می کنند. به تمام سوالاتم جواب می دادند و به من امید و اعتماد به نفس می دادند.
بعد از گذشت سی جلسه وقتی دکتر گفت در سلولهای سرطانی ام کاهش قابل توجهی صورت گرفته، خانواده ام و خودم هیجان زده شدیم. این شادترین لحظه عمرم بود. چند هفته پیش متقاعد شده بودم که قرار است بمیرم و حالا زندگی ام را پس گرفته بودم.احساس فوق العاده ای بود احساس می کردم زندگی دوباره ای به من داده شده است.
تقریبا 6 ماه زمان برد تا کاملاً از عوارض جانبی ای که در طول پرتو درمانی بوجود آمده بود بهبود پیدا کنم. الان چهار سال از زمانی که سرطان داشتم می گذرد و حالم از همیشه بهتر است سلامتم و هیچ دردی در گلویم ندارم و می توانم به راحتی هر غذایی را قورت بدهم. هیچ وقت فکر نمی کردم چنین اتفاقی ممکن باشد و این را مدیون تمام آن افراد مهربانی هستم که باعث شدند چند سال بیشتر عمر کنم.
سرطان گلو در مسیر عبور غذا یا در حنجره شکل میگیرد و معمولا در سنین بالا، بعد از 50 سالگی اتفاق می افتد. اکثر این سرطان ها با پرتو درمانی درمان می شوند.
برگرفته از کتاب من یک نجات یافته ام