من از مبارزه ام سپاسگزارم؛ چون بدون آن نمیتوانستم میزان قدرت و توانم را بسنجم.
من پروفسور بازنشسته دانشگاه در حیدر آباد هستم. این داستان بیماری من و مبارزه ام برای غلبه کردن بر آن است.
همه چیز از آنجا شروع شد که دچار خونریزی شدید و مکرر شدم، با عجله خودم را به بیمارستان رساندم. دکتر گفت می تواند واکسنی به من تزریق کند که موقتاً جلوی خون ریزی را بگیرد. اما زود باید با یک متخصص بیماری های زنان دیدار و مشورت کنم تا بفهم مشکلم چیست. همراه با همسرم به ملاقات متخصص بیماری های زنان رفتیم. به خاطر خونریزی رنگ پریده و ضعیف شده بودم. همسرم شدیداً نگران بود مثل من رنگ از رخسارش پریده بود. متخصص بیماری های زنان گفت که باید تحت عمل هیسترکتومی، که در آن رحم برداشته می شود قرار بگیرم و دو روز بعد برای جراحی به بیمارستان رفتم. بعد از عمل به مدت ده روز در بیمارستان بستری شدم تا بهبود پیدا کنم، در حالی که روی قسمت برداشته شده آزمایش های مختلف صورت می گرفت. در دهمین روز بعد از جراحی نتیجه آزمایش ها رسید. نتایجی که شوکه ام کردند.
پزشکان در رحمم نشانه های از سرطان یافته بودند. کلمه سرطان باعث شد از ترس نفسم بند بیاید. اولین فکری که بعد از شنیدن چنین خبری به ذهنمان می رسد، این است که قرار است بمیرم. در عرض چند ثانیه دست از زندگی می کشیم و تسلیم می شویم. من از این قاعده مستثنی نبودم و فکرم به سرعت پر شد از درد و مرگ. حالا باید چکار کنم؟ چه اقدامی باید بکنم؟ کاملاً گیج و سردرگم شده بودم. یکی از بستگانم با پیشنهادی نجات دهنده سراغم آمد و گفت به دیدن دکتر ردی در بیمارستان آپولو برو. این طور شد که دکتر مهربان و متبسم را ملاقات کردم، کسی که ابتدا به من امید بهبودی داد و بعد کمک کرد این امید را باور کنم.
دکتر ردی همراه تیمش تصمیم گرفتندکه تحت بیست و پنج جلسه پرتو درمانی بیرونی و دو جلسه پرتو درمانی داخلی قرار بگیرم که در مجموع، درمان سه ماه طول کشید. درمان آغاز شد و تمام تلاشم را کردم تا روحیه ام را بالانگه دارم. پرتو درمانی بیرونی کاملاً ساده راحت بود. 5 روز در هفته می بایست روی تخت دراز می کشیدم و پرتودرمانی به مدت دو تا سه دقیقه رویم انجام میشد. هیچ چیزی احساس نمیکردم. این روش درمانی بسیار راحت بود. باهیچ گونه عوارض جانبی ای، حتی پس از اتمام بیست وپنج جلسه، مواجه نشدم. قرار شد بعد از دو هفته برای پرتو درمانی داخلی مراجعه کنم. هرجلسه پانزده دقیقه و با فاصله یک هفته. سه ماه بعد با خوشحالی تمام فهمیدم که کاملاً عاری از سرطان شده ام وقتی دکتر ردی این خبر را داد به سختی می توانستم باورش کنم و از خوشحالی گریه کردم. من از مبارزه ام سپاسگزارم؛ چون بدون آن نمیتوانستم میزان قدرت و توانم را بسنجم.
تا یک سال بعد از آن باید هر سه ماه یک بار بریا چکاب مراجعه می کردم. بعد از گذشت یک سالی به مدت سه سال هر شش ماه یک بار برای چکاب مراجعه می کردم و بعد از آن باید سالی یک بار مراجعه می کردم.
حالا وقتی از ورودی بزرگ بیمارستان آپولو به سمت بخش سرطانش می روم کمی نگران می شوم. من یک زندگی شاد و معمولی دارم و دوست ندارم نتیجه آزمایش را بگیرم که ممکن است بگوید که سرطانم برگشته است، اما مثل همیشه در مطب دکتر ردی وقتی دکتر این خبر خوب را که همچنان عاری از سرطان هستم به من می دهد نفس راحتی می کشم. مثل هر تجربه دردناک و فوق العاده دیگری که در زندگی داشته ایم، این یکی هم هرگز کاملا دست از سرم بر نخواهد داشت و فراموشش نخواهم کرد. ازطرفی این تجربه، کسی که الان هستم را شکل داده است. اما همانطور که همه باید به جلو حرکت کنیم من هم صرف نظر از موانعی که ممکن است با آنها روربه رو شوم زندگی ام را ادامه می دهم .
هرگونه خونریزی از واژن بعد از یائسگی باید جدی گرفته شود و دلیلش تشخیص داده شود. اغلب اوقات به اشکالاتی در دیواره رحم مربوط می شود. اما یکی از دلایل شایع خونریزی بعد از یائسگی سرطان رحم است.