معجزه یعنی تغییر ادراک از سکون به پرواز

دهم دسامبر بود که برای اولین بار آن بی حسی مهیب را در بدنم احساس کردم و بلافاصله بیهوش شدم و انگار داشتم از بالای سر خودم را می دیدم که روی زمین افتادم. بعد از بهوش آمدنم فکر کردم به خاطر پرواز زدگی و عدم استراحت کافی بوده است که بیهوش شدم. چند وقت بعد دقیقاً همان اتفاق در محل کارم افتاد و همکارانم آمبولانس خبر کردند. وقتی به اورژانس رسیدم می توانستم راه بروم و حالم نسبتاً خوب شده بود. دکتر شیفت من را به به یک عصب شناس معرفی کرد و ایشان هم مرا به یک جراح مغز و عصب معرفی کرد و آنجا پس از بررسی بالینی فهمیدم یک تومور مغزی دارم. این خبر برای من و خانواده ام بسیار شوکه کننده بود.

در سی ام دسامبر من جراحی مغز شدم و ده روز در بیمارستان بستری شدم. وقتی به خانه برگشتم تمام اعضای خانواده نفس راحتی کشیدند. با این حال بعد از عمل به بخش عصب شناسی بیمارستان فرستاده شدم. نگرانی ام دوباره شروع شد. اما خیلی زود متوجه شدیم که ترسمان بی مورد بوده و بعد از آن ملاقات با اعتماد به نفس و اطمیان خاطر از بیمارستان خارج شدیم.

دکتر غیر ممکن را ممکن کرد؛ در واقع او باعث شد حالمان بهتر شود. همه این احساس و امید را داشتیم که من بهبود پیدا خواهم کرد. در حال بیرون رفتن متوجه پوستر روی دیوار شدم که رویش نوشته شده بود: ((من با امید کم آمدم و با اعتقاد به معجزه بیرون رفتم.)) دقیقا درست بود.

دکتر به ما گفت تا به حال صدها نفر را درمان کرده و حالا نوبت من است که درمان شوم. فقط دوره درمان نبود که حال من را خوب کرد. خود شخص دکتر، روحیه مثبت و شخصیت مهربان ایشان بود و امیدی که هر روز هنگام ملاقات به ما می داد. من تحت چهل جلسه پرتو درمانی و دوازده جلسه شیمی درمانی دهانی با پنج دوز در هر دوره قرار گرفتم. دکتر در پایان هر جلسه پرتو درمانی با وجود کار زیادی که داشت شخصاً تا در بیمارستان همراهیم می کرد تا ببیند چقدر پیشرفت کرده و بهبود یافتم.

به خاطر کارم مجبور بودم بعد از پرتو درمانی 15 روز به آمریکا سفر کنم و دکتر ردی آدرس چند تن از همارانش را در آمریکا به من داد و با اطمینان گفت همیشه در اختیار خواهد بود. ترکیب منحصر به فرد صمیمیت و تاثیر گذاری در شخصیت دکتر ردی برای کسی مثل مادرم خیلی خوب بود. چون او به شدت نگران من بود. تا پایان عمرم از دکتر سپاسگزارم خواهم بود که کمک کرد دوباره حالم خوب شود. حالا من به زندگی عادی برگشته ام. شغلم پر رونق شده و همه ما خیلی خوشحالیم و نگران بازگشت بیماری من نیستیم.

پیمایش به بالا
Scroll to Top