نجات یافتن از سرطان یک پایان ترسناک نیست بلکه شروع یک داستان زیباست.
من یک زن سی و هفت ساله ام دو فرزند دارم و همسرم برای یک شرکت خصوصی کار میکرد. ما یک خانواده شاد و سلامت بودیم. همسرم همیشه به سلامتی ام اهمیت می داد و من را تشویق به ورزش کردن و مصرف غذاهای مغذی میکرد، اما به دیدارهای پزشکی عادت نداشتیم. یک روز متوجه یک برآمدگی در سینه راستم شدم و به دکتر عمومی مراجعه کردم. دکتر معاینه ام کرد و از من خواست برای نظر کارشناسانه به بیمارستان آپولو در حیدر آباد بروم. از دکتر آنجا وقت گرفتم. دکتر باهاندری معاینه ام کرد و آزمایشات مختلفی از من گرفت و بعد از آن با ملایمت اعلام کرد که بر آمدگی ام سرطانی است. این خبر اشکم را درآورد. همسرم نیز شروع به گریه کرد. هردو شوکه و نگران آینده فرزندانمان بودیم. باید زود تحت جراحی قرار می گرفتم. در کمال تعجب و آسودگی بسیار در طول جراحی و بعد از آن هیچ دردی احساس نکردم. بعد از آنکه جراحی انجام شد دکتر باهاندری من را سراغ دکتر ردی فرستاد، کسی که نتایج آزمایشاتم را بررسی کرد و گفت نیاز به شیمی درمانی و پرتو درمانی دارم گریه کردم و به دکتر گفتم من دو فرزند دارم که باید از آنها نگهداری کنم. التماس کردم زندگی ام را نجات دهد. او به من قول داد که هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد و حالم خوب خواهد شد دوباره مثل قبل سالم و سلامت خواهم شد.
دو ماه بعد برای شیمی درمانی به بیمارستان آپولو مراجعه کردم. تجربه دردناکی بود اما دکترها با دلگرمی دادن تحمل آن را برایم راحت تر کردند. موهای سرم شروع به ریزش کرد و در عرض سه هفته تقریبا کچل شدم. سلامتی ام رو به وخامت رفت و احساس خستگی و افسردگی داشتم. به طور مکرر بالا میآوردم و قادر به هضم غذا نبودم. اما حمایت همسرم و خانوادهام را در طول آن دوران بحرانی به من احساس قدرت می بخشید. خانواده ام سعی می کردند همیشه در کنارم باشند تا احساس تنهایی نکنم. علاوه بر این دکترهای بیمارستان آپولو در طول درمان به من دلداری و اعتماد به نفس می دادند. بعد از شیمی درمانی دکتر ردی پرتو درمانی را پیشنهاد داد و من بسیار ناراحت و خسته بودم از اینکه درمانم هنوز به پایان نرسیده و کامل نشده است. پزشکان به من اطمینان دادند که انجام اینها فقط به صلاح خودم است، اما من احساس افسردگی می کردم. در طول پرتو درمانی خبری از درد نبود اما پوستم خیلی خشک شد. در کل باید تحت سی جلسه پتو درمانی قرار می گرفتم و توصیه می شد در طول این مدت غذاهای مغذی بخورم. در مجموع تقریبا یکسال طول کشید تا دوره درمانم به پایان رسید. زندگی ام سفری شاد و به دنبالش ناراحت کننده و یک بار دیگر شاد شده بود. الان تقریبا 5 سال از پایان درمانم میگذرد و سالی یک بار برای چکاب به بیمارستان آپولو سر می زنم. دکترهای آنجا برایم حکم دوستان قدیمی ام را دارند. توجه و مراقبت دکتر ردی را هرگز فراموش نخوام کرد.
برداشت دکتر ردی :
سرطان سینه آن طور که گمان می رود فقط به سینه محدود نمی شود. وقتی اندازه تومور بزرگتر از یک سانتی متر شود قابلیت گسترش به سایر بخش های بدن پیدا می کند. بنابراین لازم است که اندازه و مشخصات تومور بررسی شود.
برگرفته از کتاب من یک نجات یافته ام نو شته دکتر ویجی آناند ردی