من مهندس عمران بودم، برای دولت آندرا پرادش کار می کردم. هم در زمینه کاری و هم در خانه یک زندگی کامل و شاد داشتم. هر روز وظایفم را در محل کارم به نحو احسن انجام می دادم و از بودن در کنار همسر و فرزندانم لذت می بردم.
در ماه مه 2011 کم کم و جود چیزی را هنگام قورت دادن غذا و گاهی اوقات حتی هنگام نوشیدن آب در گلویم احساس می کردم. با یک متخصص گوش و حلق و بینی مشورت کردم و تا دو ماه داروهایی که او برایم تجویز کرد را مصرف کردم اما شرایطم بهتر نشد. بعد از آن دکتر برایم بافت برداری نوشت و آنموقع بود که فهمیدم سرطان اپیگلوت دارم.
از شوک این خبر فلج شدم.کل روز به یک نقطه در هوا خیره شده بودم و به ندرت غذا می خوردم. عصر که شد مغزم دوباره به کار افتاد و صدها سوال به ذهنم هجوم آورد. همسر و فرزندانم با نگرانی و ناراحتی گریه میکردند به همان اندازه که نگران خودم بودم نگران آنها نیز بودم تصمیم گرفتم کاری بکنم با یک سری از دو ستان نزدیک و اقوامم تماس گرفتم تا اینکه یکی از آنها پیشنهاد داد به ملاقات دکتر ویجی آناند ردی در بیمارستان آپولو بروم.
صبح روز 27 ماه مه به بیمارستان آپولو رسیدم در آنجا با دکتر سومان داس، یکی از سرطان شناسان آنجا صحبت کردم او من را برای آندو سکوپی به اتاق آزمایش برد که برای اولین بار دکتر ردی که لبخنی مهربان و دو ستانه بر لب داشت را دیدم. او به طور کامل معاینه ام کرد. آزمایش حنجره و بینی از من گرفت و با سایر تیم پزشکی اش از جمله جراح سر و گردن در مورد من صحبت کرد کمی بعد از من خواستند به جمعشان ملحق شوم دکتر ردی در مورد بیماری ام و روش درمانش روشن با من صحبت کرد دکتر ردی باعث ایجاد اعتماد به نفس در من شد و باعث شد برای اولین بار احساس کنم بیماری ام قابل درمان است.
دکتر ردی برایم سی جلسه پرتو درمانی تحت هدایت تصویر به وسیله دستگاه شتاب دهند خطی به صورت پنج روز در هفته همراه با شش دوز شیمی درمانی به صورت هفته ای یک بار تجویز کرد.
در اولین روز از پرتو درمانی ام همه چیز عالی بود از اتاق تا وسایل، در کمال تعجب پرتو درمانی در هشت دقیقه تمام شد و حتی ذره ای درد هم احساس نکردم. قبل و در طول درمان بسیار نگران بودم اما تیم پزشکی دکتر ردی مدام خیالم را راحت می کردند و به تمام سوالتم را جواب می دادند تیم پشتیبان هم بسیار مهربان و موثر بودند و با من مثل عضوی از خانواده رفتار می کردند. در طول درمان و بعد از آن به جز کمی حالت تهوع ، ترشح اسید معده و کمی ریزش مو ناراحتی چندانی نداشتم. در مجموع همه چیز به آرامی پیش رفت در همان زمان در خانه خانواده ام خیلی خوب از من مراقبت می کردند و روحیه ام را شاد و سر زنده نگه می داشتند. تقریبا شش ماه طول کشید تا انرژی از دست رفته ام را دو باره به دست بیاورم کم کم رزیم غذایی ام را از مایعات خالص به جامدات تغییر دادم و دوباره مشغول به کار شدم. الان سه سال است از آن زمان می گذرد احساس می کنم یک زندگی دوباره به من داده شده است. پیش از پیش قدر سلامتی ام را می دانم و مراقب بدنم هستم قبلاً عادت داشتم روزی بیست نخ سیگار می کشیدم و الان آن را کاملاً ترک کرده و کنار گذاشته ام.
از دکتر ردی و تمام کسانی که در بیمارستان آپولو مشغول به کار هستند سپاسگزارم به خاطر وجود انسانهایی مثل آنها سرطان دیگر بیماری کشنده ای که قبلاً بوده نیست.
بر گرفته از کتاب من یک نجات یافته ام